...من یک کهکشان سوالم
ای آقا و ای مولا؛
تا نام جدت محمد(ص) برده می شود، چراغ های صلوات در جان لحظه ها فروزان می شوند. تا فضیلتی از او گفته می شود، دل ها از بوی گل محمدی زنده می شوند. یاد نویدبخش او، درهای صبح را به روی ما می گشاید.قرآن او، نزدیک ترین راه رهایی است و نهج الفصاحه اش، پاک ترین مبحث بندگی...
تا نام جدت محمد(ص) برده می شود، چراغ های صلوات در جان لحظه ها فروزان می شوند. تا فضیلتی از او گفته می شود، دل ها از بوی گل محمدی زنده می شوند. یاد نویدبخش او، درهای صبح را به روی ما می گشاید.قرآن او، نزدیک ترین راه رهایی است و نهج الفصاحه اش، پاک ترین مبحث بندگی...
سینه آتش گرفته ام را به حراج گذاشته ام.مرا بخرید ای روزهای خاکستر گرفته ، دفنم کنید زیر الوار سوزان مهجوری ،رهایم کنید در رنج بی حساب دوری ،چگونه نسوزم، وقتی او هست و من از دیدنش محرومم؟ چگونه خاکستر نشوم، وقتی آتش عشقش را آبی نیست؛
وقتی نامش هست و خاطره ای از سیمایش نیست.
اما زندگی خوش است بر کام عاشقان، تا آمدنش، به دق الباب دل عاشق می آید.
جوابم بده، ای محل اسرار آسمان ها، ای صاحب دیوان بارگاه ربوبی
من یک کهکشان سوالم...
سیاره ای کوچک در راه مکه آمدنت، خورشید منظومه آل یس ،کدامین مدار، گرد سیمای آسمانی تو می گردد؟
کدامین کهکشان، نشانی حقیقت افکار و اجداد اهورایی توست؟
من یک آسمان سوالم...
مرا در انبوهی راه ها و کوره راه ها، در جنگ امید و ناامیدی، رهنمون باش...
تاریخ : پنج شنبه 92/5/3 | 7:15 صبح | نویسنده : حسن رضاترابی | نظرات ()